پست ثابت
سلام
مدت زیادی میشد که ننوشته بودم ولی از وقتی که وجودت برام قطعی شد و خداوند لطفشو شامل حالم کرد تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم و اینبار با شوق و اشتیاقی بیشتر از قبل البته تا به امروز محل نوشته هام یه تقویم بود که برات نگه داشتم تا بعدا ببینی ولی از امروز و این لحظه این وبلاگ شده ورقم و این کلید های کیبرد هم قلمم .
بدون عنوان
سلام دختر گلم اینروزها به هممون سخت میگذره منو بابایی که شب تا صبح نمیخوابیم و شما که همش تب داری بعد از کلی دکتر رفتن و اینکه بعضی دکترها تو دلمون رو خالی کردن دکتر مرندیان گفت نیاز به بستری شدن نداری این یه تب ویروسی هست که 5 روز طول میکشه امروز روز پنجمه و امید دارم که دیگه تموم بشه بمیرم برات که اینقده لاغر شدی و پای چشمات گود رفته برای دخترم دعا کنید تبش تموم بشه ...
روز عید مبعث
سلام دختر گلم دیروز عید مبعث بود منم لباسی که تازه برات دوخته بودم تنت کردم چقد ناز شده بودی . از احوالات دیروز اینکه کلی خونه مامانی هات شیطونی کردی کلی شکلات خوردی و آخر شب هم خیلی له شده بودی و خوابت برد الان هم که ساعت 9:7 است خوابی عزیزم یه چندتا عکس از دیروز ...
بازگشت در 1 سال و سه ماهگی
سلام امروز بعد از مدتها اومدم و وبلاگت رو آپ کنم میدونم مامان تنبلی هستم ولی باور کن اتفاقات زیادی تو این مدت گذشت که همشو تو دفترچه خاطراتت نوشتم دو تا عزیز رو از دست دادیم که داریم به سالشون نزدیک میشیم حالا از این به بعد قول میدم زود به زود بیام چندتا عکس برای شوع خوبه نه ...
ثمین و خاله سها
سلام امروز بعد از چند مدت اومدم تا عکسهای ثمین و خاله سهارو بذارم این عکس مال 1 هفته پیش باغ عمه و این عکسها هم مربوط به تولد خاله سهاست از کارهای ثمین بگم که این روزها روی غلت زدن مونده و هنوز پیشرفت نکرده در ضمن داریم به واکسن 6 ماهگی نزدیک میشیم ...
عذر تاخیر طولانی
سلام جیگر مامان امروز بعد از کلی تاخیر اومدم سایتتو آپ کنم که البته خوب سرمون به کار خیری گرم شده بود که خودت بهتر میدونی در حال حاضر شما 4 ماه و 21 روز سن داری کارهای زیادی رو یاد گرفتی که همشد تو سررسید خاطراتت نوشتم از جمله کارهایی که میکنی غلت زدنه که به دو طرف هم مهارت داری ولی از حالت غلت نمیتونی به پشتت برگردی . دو روزه که وقتی غلت میزنی دیگه گریه نمیکنی برم گردونید و خودت عین یه دختر خوب و خیلی مظلومانه سرتو میزاری زمین و استراحت میکنی خوب صدا هم که انواع و اقسامشو در میاری زبون درازی هم بابات یادت داده راستی کلی هم برای بابات دلبری میکنی بعضی وقتها حسودیم میشه انگار که بابا محمد و بیشتر از مامان سمانه میشناسی. خوب ...
احوالات
سلام امروز اومدم با چندتا عکس جدید از ثمین خانم این عکس برای روز واکسن دو ماهگیه البته قبل از واکسن این عکس هم برای 6 روز پیشه که گل سر زده دخمل طلا به موهای نداشتش این هم مربوط به دیروزه که با لباس جدیدش و جوراب شلواری که اندازش شده انداخته خوب حالا از کارهای این روزها بگم که شروع کردی به صدا در آوردن و جیغ میزنی تا بیام پیشت ، فقط روی پا میخوابی اونم به سختی ، خواب روزت کم شده ، عاشق تابلوهای روی دیوار رو یخچالی ها آینه شمعدان و توپ بازی مامان هستی در ضمن مامان یه لحظه هم نباید دخملو تنها بذاره وگرنه بغض میکنه تا چند ساعت ناراحت میشه. الان هم دخمل طلا خوابه و کم کم داره بیدار میشه. ...
بدون عنوان
سلام امروز اومدم بعد از 2 ماه و 10 روز تو این مدت سرم خیلی شلوغ بود و سرگرم بچه داری اما قول میدم از این به بعد زودتر بیام و همه عکسها و کارهای ثمین کوچولو به روز اینجا نمایش داده بشه . خوب اگه بخوام از احوالات این روزا بگم باید بگم که دخمله طلای من یکم خانم تر شده و شبها بهتر میخوابه آخه تا 40 روزگی خانمی شب و روز رو قاطی کرده بود . ثمین مامان برام میخنده دست و پا میزنه و فکر میکنم یکم منو شناخته امروز تعدادی عکس از بدو تولد تا حالارو میزارم. ...
شب آخر
سلام دختر گلم امشب و این لحظه ها آخرین لحظه های بارداری من و جنینی شماست و قراره امروز صبح ساعت 6 بیمارستان باشیم منکه خوابم نمیبره ولی باباییت تخت خوابیده خوشبحالش مامان جون تو دلم غوغایی که نگو و نپرس از یک طرف استرس اینکه همه چیز خوب پیش میره و از طرف دیگه شوق و ذوق دیدن روی ماهت این مطلب آخرین مطلب درباره بارداری هست و به امید خدا مطلب بعدی که معلوم نیست کی بتونم بیام موضوعش میشه تولد تا 6 ماهگی آخه قراره من و شما بعد از تولدت مدتی رو بریم خونه مادرجون تا من بتونم سرپا بشم و به کارهای شما رسیدگی کنم خب بهتره برم بخوابم البته اگه خوابم ببره فعلا ...